بهمئی ها (نریمیسا)و حکومت زند:
از آنجایی که حکومت زندیه خود زیرمجموعه تبار لر بوده اند و با کمک و همراهی طوایف لر، حاکم ایران گردیدند، مناسبات گسترده ایی با لر تباران برقرار کرده بودند. انتخاب شیراز به پایتختی سلسله زند هم مزید بر علت شد و این ارتباط را میان آن دو قوی تر نمود. در این میان طبیعی بود رقابت ها و حتی درگیریهایی صورت پذیرد. چنانچه تاریخ نشان داده قوم لر بیشتر از جانب همین اختلاف ها و رقابت های درونی ضربه خورده است.
ایل بهمئی نیز جدا از این تحولات نبود و ما در این مجال به بخشی از این حوادث که باعث جدا گردیدن تعدادی بهمئی از سرزمین مادریشان شد، به طور گذرا اشاره خواهیم کرد.
در زمان حکومت زندیه، کریمخان پس از تسلط بر کهگیلویه و بهبهان عازم شیراز شد تا طغیان محمدحسن خان قاجار را سرکوب کند ، از این رو تا سال ۱۱۷۳ نتوانست به امور کهگیلویه بپردازد؛ اما در این سال کهگیلویه را به دو قسمت پشتکوه و زیرکوه تقسیم و قسمت زیرکوه (منظور کوه خائیز در شمال بهبهان است) را ضمیمه بهبهان کرد که رئیس علیرضا خان قنواتی به اداره آن می پرداخت. قسمت پشتکوه که قسمت عمده کهگیلویه بود به هیبت الله خان باوی فرزند مسیخ خان باوی که از یاران قدیمی کریمخان زند بود و در فتح بهبهان کمک شایانی به سپاه زند کرد سپرده شد. هیبت الله خان گرچه نیروی بومی منطقه محسوب می شد اما جوان و کم تجربه بود و به تنهایی از عهده اداره کهگیلویه برنمی آمد. بدین سبب کریمخان زند ، میرزاطاهر اصفهانی بختیاری الاصل را که مردی مسن و مجرب بود به نیابت و مشاورت وی منصوب کرد، اما هیبت الله خان پس از مدتی بقتل رسید. قتل او را به دو گونه متفاوت روایت کرده اند. مؤلف تاریخ گیتی گشا و کریم خان زند این گونه ذکر میکنند که سران طوایف کهگیلویه با زیرکی توانستند میان خان باوی و میرزا طاهر اختلاف افکنند و دوستی آنها را به دشمنی تبدیل کنند . آنان به میرزا طاهر وعده دادند که در صورت قتل خان باوی از او حمایت کنند. و بدین ترتیب در یک مجلس مهمانی که هیبت الله خان در خانه میرزا طاهر با وی مشغول صحبت بود، برادر میرزا طاهر با تپانچه وی را به قتل رساند. اما افراد آگاه محلی این حادثه را چنین نقل میکنند که خان باوی در حالیکه دهها سوار از باشت و بابویی و سرباز لَک همراه خود داشت به منطقه بهمئی مُهْمَدی سردسیر کنونی وارد شد و از مُلا علی شیرنریمیسایی که سرپرست ایل بهمئی بود ، مالیات معوقه بهمئی ها را طلب کرد . مُلا علی شیر نریمیسای درجواب گفت که افراد او مردمی کوه نشین اند و دسترسی به آنان نیازمند وقت بیشتری است اما خان باوی عذر او را غیرموجه دانست و بدون توجه به حساسیت افراد ایل بهمئی به رئیسشان ، مُلا علی شیر نریمیسای و همراهان او را به زنجیر افکند و می خواست آنها را به رامهرمز اعزام دارد. بهمئی ها که نتوانستند این بی احترامی را نسبت به رئیس خود تحمل کنند، به خان باوی و همراهانش حمله کرده و آنها را بقتل رساندند. پس از این واقعه صادق خان زند برادر کریمخان حاکم کهگیلویه شد و برای مجازات بهمئی ها میان آنان رفت، امّا وقتی شجاعت، یکپارچگی و وفاداری بهمئی ها را دید از برخورد شدید با بهمئی ها اجتناب نمود و در عوض بعنوان تنبیه، سه نفر از افراد دخیل در ماجرا را که از بستگان مُلا علی شیر بودند به نواحی مرودشت بیضاء در استان فارس تبعید کرد. استان فارس در آن زمان مرکز حکومت زند بوده و در واقع بنابه روایاتی کریم خان آن سه نفر را بعنوان گروگان نزد خود نگاهداشته بود. هم اکنون بازماندگان افراد تبعید شده، در شهرستان مرودشت با نام طایفه بهمئی سکونت دارند و ارتباطات خود را در قرن اخیر با منشاء اصلی خود که همانا ایل غیور بهمئی است را کمابیش حفظ کرده اند. از سوی دیگر در همین زمان خلیل خان بهمئی فرزند ملا علی شیر، رقم خانی خود را از کریم خان زند دریافت کرد. لازم بذکر است گفته می شود طایفه بُناری ساکن در منطقه چرام نیز در همین زمان کوچانده شده اند. صادق خان زند همچنین ایل طیبی را به اتهام همدستی با ایل بهمئی و مشارکت در قتل هیبت الله خان سرکوب کرد و بخشی از طوایف این ایل (از جمله طایفه غندی) را اجباراً به منطقه فارس و میان ایل تُرک قشقایی کوچاند.
باید توجه داشت در آن دوره عشایر و ایل های کشور از قدرت زیادی برخوردار بودند و بیشتر آنها بصورت نیمه مستقل بسر می بردند. تعداد زیادی از افراد قشون نظامی کشور را هم چریکهای عشایر تشکیل می دادند و در یک کلام می توان گفت حاکمان، بقای سلسله و حکومت خویش را مدیون ایل های کشور بودند. بنابراین سلسله های حاکم بر کشور توجه خاصی به وضعیت ایل های کشور داشتند و در برخورد با عشایر، بیشتر بعنوان تنبیه از کوچانیدن اجباری استفاده می کردند. در این رویارویی حکومت زند با بهمئی ها هم می بینیم که از کوچ اجباری برای برخورد با موضوع استفاده شده است.
بعنوان نتیجه گیری می توان گفت، با وجود سختیها و پیشامدهای ناگوار، ایل بهمئی به دلیل ساختار ریشه دار و محکم ایلیاتی و مردان و زنان شجاع، مقاوم و صبور خود، توانست در طول زمان هویت و سازمان ایلی خود را حفظ کند و به حیات سرافرازانه خود ادامه دهد. و این همان درسی است که می توان از گذشته برای پیمودن آینده گرفت.